هاله ارجمند
کاربر ویژه
سلام و درود خدمت دکتر آرام عزیز
از اونجایی که در قلب ما جای دارید ، حتی در خواب هم از وجودپربرکتتون بهره میبریم
خوابی که دیشب دیدم رو تعریف میکنم و البته تعبیر ساده خودم دوره جدیدی است که لطف کردین و به رایگان در کانال تلگرام قرار میدید.
"با مادرم منزل دکتر آرام دعوت بودیم و با لباس سفید به سمت آنجا رفتیم . در باز بود و با تعجب مادرم رو (که به دلیل آرتروروماتویید توان حرکتی محدود داره ) میدیدم که راحت راه میرفتن ،جلوتر از من وارد شدو داخل جمعیت رفت. دنبال مکانی برای نشستن بودم .آدمهای زیادی با سنین مختلف اونجا بودن .
خانه ی جالبی بود . بدون هیچ وسیله و مبلمان وحتی پنجره . هر اتاق رنگ و سبک خودش رو داشت .
یک اتاق که کفش حالت ترک خورده و خاکی داشت نوری بنفش_آبی از سقف به کف میتابید و یک دیوار آن پر از ساعتهای قدیمی از کار افتاده با مدلهای مختلف بود . گرد و غباری که روی آنها رو گرفته بود به چشم می آمد.
اتاق دیگری قفسه ای داشت پر از کتابهای قدیمی با در شیشه ای که باز هم غبارگرفته بود. از دیدن اینها به وجد امده بودم و از خدام بود که میتونستم اونها رو بردارم و بخونم.
بعد از اینکه چرخی زدم دکتر آرام رو دیدم که در اتاق مجاور روی زمین چهارزانو ساکت نشسته و در کنار ایشون دور تا دور اتاق ،افراد دیگه هم منتظر شروع جلسه، نشسته اند.
من هم کنار خانم جوانی جایی پیدا کردم و درحالی که جورابهای سفیدم رو به پا میکردم با او گپ میزدیم.
خاطرم نیست جلسه چطور برگذار شد .اما زمان برگشت در ماشین نشسته بودم ( سمت شاگرد . خودم رانندگی نمیکردم) و در حالیکه از پنجره ماشین بیرون رو نگاه میکردم با همسرم صحبت میکردم و میگفتم کاش میتونستم با دکتر آرام احوالپرسی میکردم و بیشتر حرف میزدم ... که همسرم گفت که ایشون کنارت هست و میتونی صحبت کنی !
صورتم رو برگرداندم و دیدم دکتر با چهره ای متبسم و آرام رانندگی میکنن. از خوشحالی تا اومدم حرف بزنم از خواب پریدم ."
شاد و سلامت در آرامش باشید
از اونجایی که در قلب ما جای دارید ، حتی در خواب هم از وجودپربرکتتون بهره میبریم
خوابی که دیشب دیدم رو تعریف میکنم و البته تعبیر ساده خودم دوره جدیدی است که لطف کردین و به رایگان در کانال تلگرام قرار میدید.
"با مادرم منزل دکتر آرام دعوت بودیم و با لباس سفید به سمت آنجا رفتیم . در باز بود و با تعجب مادرم رو (که به دلیل آرتروروماتویید توان حرکتی محدود داره ) میدیدم که راحت راه میرفتن ،جلوتر از من وارد شدو داخل جمعیت رفت. دنبال مکانی برای نشستن بودم .آدمهای زیادی با سنین مختلف اونجا بودن .
خانه ی جالبی بود . بدون هیچ وسیله و مبلمان وحتی پنجره . هر اتاق رنگ و سبک خودش رو داشت .
یک اتاق که کفش حالت ترک خورده و خاکی داشت نوری بنفش_آبی از سقف به کف میتابید و یک دیوار آن پر از ساعتهای قدیمی از کار افتاده با مدلهای مختلف بود . گرد و غباری که روی آنها رو گرفته بود به چشم می آمد.
اتاق دیگری قفسه ای داشت پر از کتابهای قدیمی با در شیشه ای که باز هم غبارگرفته بود. از دیدن اینها به وجد امده بودم و از خدام بود که میتونستم اونها رو بردارم و بخونم.
بعد از اینکه چرخی زدم دکتر آرام رو دیدم که در اتاق مجاور روی زمین چهارزانو ساکت نشسته و در کنار ایشون دور تا دور اتاق ،افراد دیگه هم منتظر شروع جلسه، نشسته اند.
من هم کنار خانم جوانی جایی پیدا کردم و درحالی که جورابهای سفیدم رو به پا میکردم با او گپ میزدیم.
خاطرم نیست جلسه چطور برگذار شد .اما زمان برگشت در ماشین نشسته بودم ( سمت شاگرد . خودم رانندگی نمیکردم) و در حالیکه از پنجره ماشین بیرون رو نگاه میکردم با همسرم صحبت میکردم و میگفتم کاش میتونستم با دکتر آرام احوالپرسی میکردم و بیشتر حرف میزدم ... که همسرم گفت که ایشون کنارت هست و میتونی صحبت کنی !
صورتم رو برگرداندم و دیدم دکتر با چهره ای متبسم و آرام رانندگی میکنن. از خوشحالی تا اومدم حرف بزنم از خواب پریدم ."
شاد و سلامت در آرامش باشید