شهین محمدی
کاربر ویژه
من این چند وقت درگیر خواهر باردارم بود ..ایشون یک پسر ۶ سال و یک پسر ۱۲ ساله داره و چون این بچه ناخواسته بود ..اوایل بارداری کمی همسرشون
اذیت می کرد
و اذیت های پسر شش ساله بماند و حسادتهاش که
در پروتکل بعدی توضیح میدم
من به خواهرم گفتم آهنگی که استاد برای موقع درمان داده بودن را گوش کنه و خودم هم در تهران
شروع می کردم به پاکسازی عمومی و روانی
و البته چون باردار بود از پراناهای رنگی کمتر استفاده
می کردم
و خواهرم زنگ می زد می گفت آبجی چقدر آروم شدم..و می گفتم پاهاتو با آب نمک ماساژ بده.و یه تخم مرغ کنار می گذاشتم و بهش دستور میدادم
هر انرژی منفی سمت خواهرم می ره بیاد به سمت تخم مرغ..وقتی رفتم سراغ تخم مرغ بعد دو روز دیدم تخم مرغ داخلش سیاه شده..انگار که زرده تخم مرغ ذغال بود.و از عود هم برای پاکسازی روانی استفاده می کردم..موقعی که حوصله پاکسازی با کریستال رو نداشتم
این کمک هام برای خواهرم و شوهرش قوت قلبی
شد و خدا روشکر بارداری خواهرم با آرامش
البته این آرامش جذبهای خوبی هم داشت
و خداروشکر لنا کوچولو بدنیا اومد ..بچه فوق العاده آروم و بی اذیت.درصورتی که بچه قبل خواهرم فوق العاده بی تاب بود و مدام گریه می کرد و مدام یا گوشش درد می کرد یا سر ما می خورد و الان که . شش سالشه هنوز نا آرامه.در پروتکل بعدی روی ایشون کار کردم
اذیت می کرد
و اذیت های پسر شش ساله بماند و حسادتهاش که
در پروتکل بعدی توضیح میدم
من به خواهرم گفتم آهنگی که استاد برای موقع درمان داده بودن را گوش کنه و خودم هم در تهران
شروع می کردم به پاکسازی عمومی و روانی
و البته چون باردار بود از پراناهای رنگی کمتر استفاده
می کردم
و خواهرم زنگ می زد می گفت آبجی چقدر آروم شدم..و می گفتم پاهاتو با آب نمک ماساژ بده.و یه تخم مرغ کنار می گذاشتم و بهش دستور میدادم
هر انرژی منفی سمت خواهرم می ره بیاد به سمت تخم مرغ..وقتی رفتم سراغ تخم مرغ بعد دو روز دیدم تخم مرغ داخلش سیاه شده..انگار که زرده تخم مرغ ذغال بود.و از عود هم برای پاکسازی روانی استفاده می کردم..موقعی که حوصله پاکسازی با کریستال رو نداشتم
این کمک هام برای خواهرم و شوهرش قوت قلبی
شد و خدا روشکر بارداری خواهرم با آرامش
البته این آرامش جذبهای خوبی هم داشت
و خداروشکر لنا کوچولو بدنیا اومد ..بچه فوق العاده آروم و بی اذیت.درصورتی که بچه قبل خواهرم فوق العاده بی تاب بود و مدام گریه می کرد و مدام یا گوشش درد می کرد یا سر ما می خورد و الان که . شش سالشه هنوز نا آرامه.در پروتکل بعدی روی ایشون کار کردم