غزاله کریمی
کاربر ویژه
درود بر شما استاد آرامِ نازنین و گرامی
❤
در دو هفته ی اخیر دو دفعه خواب مرگ مادرم را دیدم
اولین بار بین ۵ تا ۷ صبح بود و دومین بار ساعت ۲:۴۷ دقیقه از خواب بیدار شدم
در هر دو دفعه در خواب مادرم را وقتی زنده بود طوری احساس می کردم که در واقعیت احساس می کنم، همیشه احساس می کنم همه چیز رو بیان نمی کنه! در خانواده نقش قربانی را بازی می کنه و زیاد احساس قدرت نمی کنه! انگار بین من و پدرم گیر افتاده! در کل فرد قوی و فوق العاده منطقی ای نیست بلکه به نظرم نگاهش به زندگی و روابط بین انسان ها کاملا عاطفی و در چهارچوب نسبت های بیولوژیکی هست. هر زمان من با جدیت تمام مسائل عاطفی را انکار می کنم، یا در هر زمینه ی دیگری مثل این مورد( به اصطلاح کشف و درک جدیدی که از حقایق هستی داشتم یا رفتاری از مامانم یا بعضی یا سایر انسان ها که آزارم میده مثل غیبت کردن) صحبت می کنم، آخرش تایید می کنه ولی غالبا به نظر می رسه عمیقا متوجه من نشده و موافق هم نیست! گاهی سعی می کنه درک کنه چون به خودش هم کمک میشه اما معمولا احساس می کنم از سر ترس تایید می کنه، احتمالا می ترسه دیگه نتونه از ذهن و افکار من مطلع بشه!یا شاید می ترسه من احساس تنهایی کنم که هیچ کس نیست به حرفام گوش بده هر چند احتمال این مورد خیلی ضعیف هست.
این تنها چیزی بود که احساس کردم نیاز هست در ادامه ی موضوع خواب هایی که دیدم خدمتتون بگم استاد. به جای جزئیات خواب!
آیا احتمال دارد این خواب ها بخواهند تلنگری به من بزنند برای کمک به مادرم؟ یا فقط از سر استرس بالا این خواب ها را دیده باشم؟ یا واقعا قرار هست از دستش بدم؟ حقیقتا نظر شما چیست استاد؟
❤در دو هفته ی اخیر دو دفعه خواب مرگ مادرم را دیدم
اولین بار بین ۵ تا ۷ صبح بود و دومین بار ساعت ۲:۴۷ دقیقه از خواب بیدار شدم
در هر دو دفعه در خواب مادرم را وقتی زنده بود طوری احساس می کردم که در واقعیت احساس می کنم، همیشه احساس می کنم همه چیز رو بیان نمی کنه! در خانواده نقش قربانی را بازی می کنه و زیاد احساس قدرت نمی کنه! انگار بین من و پدرم گیر افتاده! در کل فرد قوی و فوق العاده منطقی ای نیست بلکه به نظرم نگاهش به زندگی و روابط بین انسان ها کاملا عاطفی و در چهارچوب نسبت های بیولوژیکی هست. هر زمان من با جدیت تمام مسائل عاطفی را انکار می کنم، یا در هر زمینه ی دیگری مثل این مورد( به اصطلاح کشف و درک جدیدی که از حقایق هستی داشتم یا رفتاری از مامانم یا بعضی یا سایر انسان ها که آزارم میده مثل غیبت کردن) صحبت می کنم، آخرش تایید می کنه ولی غالبا به نظر می رسه عمیقا متوجه من نشده و موافق هم نیست! گاهی سعی می کنه درک کنه چون به خودش هم کمک میشه اما معمولا احساس می کنم از سر ترس تایید می کنه، احتمالا می ترسه دیگه نتونه از ذهن و افکار من مطلع بشه!یا شاید می ترسه من احساس تنهایی کنم که هیچ کس نیست به حرفام گوش بده هر چند احتمال این مورد خیلی ضعیف هست.
این تنها چیزی بود که احساس کردم نیاز هست در ادامه ی موضوع خواب هایی که دیدم خدمتتون بگم استاد. به جای جزئیات خواب!
آیا احتمال دارد این خواب ها بخواهند تلنگری به من بزنند برای کمک به مادرم؟ یا فقط از سر استرس بالا این خواب ها را دیده باشم؟ یا واقعا قرار هست از دستش بدم؟ حقیقتا نظر شما چیست استاد؟
